کد مطلب:106485 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار











[صفحه 15]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است كه در آن اشاره به رویدادهای دشوار آینده می فرماید: خداوندی كه اول است پیش از هر اولی، و آخر است پس از هر آخری از این كه او پیش از هر آغازی است لازم آید كه او را آغازی نباشد، و از این كه پس از هر پایانی است، واجب شود كه او را پایانی نباشد. گواهی می دهم كه هیچ معبودی جز او نیست، و در این گواهی درون و برون و دل و زبان همراهند. مضمون این خطبه پس از ذكر یگانگی خداوند، بر حذر داشتن شنوندگان از نافرمانی اوست، و همچنین بیم دادن آنها به این كه اخباری را كه درباره آینده بیان می فرماید، با اشاره به یكدیگر تكذیب نكنند. تفسیر الاول و الاخر پیش از این گفته شد. فرموده است: باولیته وجب ان لا اول له. یعنی به سبب اولیت او لازم می آید كه او را آغازی نباشد، چون منظور امام (ع) از اولیت خداوند، این است كه او مبدا همه چیزهاست و مراد آن حضرت از آخریت او، این است كه او غایت و نهایتی است كه همه اشیا در هر حال به او منتهی می شود، بنابراین لازم می آید كه برای او اولی كه مبدا هستی او باشد، و آخری كه به آن منتهی و متوقف شود وجود نداشته باشد، این كه امام (ع) در توصیف گواهی خود بر یگانگی

خداوند فرموده است كه در این شهادت درون با برون و دل با زبان همراه است، كنایه از خلوص این شهادت از شایبه نفاق و انكار باری تعالی است،

[صفحه 15]

(لایجر منكم: وادار نكند شما را) فحص الطائر الارض برجله: پرنده زمین را با پایش كاوش كرد ضلیل: بسیار گمراه یجر منكم: بر شما لازم است استهواه: او را به هوس انداخت نعق: فریاد زد كوفان: نام كوفه است فلان شدید الشكیمه: فلانی سركش و بیباك است كدح: شدیدتر از خراشیدگی حطم: كوبیدن ضواحی: اطراف شهر كه دیده می شود فغرفوه: دهنش باز شد كلوح: ترشرویی اینع الزرع: زراعت رسیده و آماده است ای مردم! دشمنی با من شما را به گناه وادار نكند، و نافرمانی من شما را حیران و سرگردان نسازد، هنگامی كه چیزی از من می شنوید (خبر از غیب) با (شگفتی) به یكدیگر ننگرید، سوگند به آن كه دانه را شكافت، و انسان را آفرید، آنچه را به شما خبر می دهم از پیامبر امی است، كه درود خداوند بر او و خاندانش باد، گوینده دروغ نگفته، و شنونده نادان نبوده است. من چنان می بینم كه مردی بسیار گمراه در شام، همچون جانوران بانگ برآورد، و پرچمهای خود را در اطراف كوفه نصب كند، چون دهان بگشاید و دهنه ی لجامش سخت گردد، و جای پای خود را در زمین محكم كند، فتنه و آشوب با نیش دندان، فرزندان خویش را بگزد، و امواج جنگ به جنبش درآید، و روزها چهره ی عبوس خود

را بنماید، و شبها سختی و رنج خود را آشكار سازد، و چون كشت او را هنگام درو رسد، و برای برداشت آن به پا خیزد، مانند شتر مست عربده كشد، و برق شمشیرهایش تابیدن گیرد، بیرق فتنه ها و آشوبهای سخت برافراشته شود، و همچون شب تار و دریای پرتلاطم روآورند، و چه طوفانهای شكننده و هراس انگیزی كه كوفه را درهم شكند، و تند بادهای سختی كه بر آن بوزد، و دیری نگذرد كه مردم دسته دسته به جان هم افتند، به گونه ای كه هر كس ایستاده است درو شود، و آن كه افتاده است لگدكوب گردد. سپس مردم را هشدار و پرهیز می دهد كه با او دشمنی نورزند و نافرمانی وی نكنند، و سخنان او را دروغ نشمارند، و این سخن برای نكوهش كسانی است كه چشم بصیرت آنها از دیدن فضایل آن حضرت ناتوان است، و نیز اشاره است بر این كه خبر دادن از حوادث آینده برای شخصیتی مانند او درخور امكان است، پس از آن آنچه را می خواهد به آگاهی مردم برساند و آنچه را پیش از این خبر داده به پیامبر خدا (ص) مستند می دارد تا شاهدی بر صدق گفتارش باشد و آن را تاكید می فرماید به منزه بودن پیامبر (ص) از دروغگویی در تبلیغ رسالت، و شنونده كه خود او است در آنچه از رسول اكرم (ص) شنیده و نقل می كند از دروغ مبراس

ت، و ما در فصول پیش بیان كرده ایم كه چگونه امیرالمومنین (ع) از پیامبر اكرم (ص) علوم را فرا گرفته است. فرموده است: لكانی انظر الی ضلیل قد نعق بالشام... این بیان، از جمله آینده گوییهای آن حضرت است، وگفته شده كه ضلیل یعنی بسیار گمراه اشاره به سفیانی دجال است و نیز گفته اند كه منظور معاویه است، زیرا وی سلطنت خود را در شام بنیاد نهاد، و دعوت خود را از آن جا آغاز كرد، و در زمان حیات امیرمومنان (ع) به اطراف كوفه و شهر انبار شبیخون زد، و این مطالب را پیش از این شرح داده ایم. و این كه فرموده است فحص برایاته... كنایه است از دست اندازی معاویه به شهر كوفه و پیرامون آن، و استعاره واژه فحص در این جا به مناسبت شباهت كار اوست با مرغ سنگخواره كه محل تخمگذاری او را مفحص می گویند. همچنین است جمله فغرت فاغرته كه كنایه است از یورش بردن و شبیخون زدن به مردم، و این به مناسبت شباهتی است كه با یورش شیر به شكار خود دارد. و عبارت اشتداد شكیمته اشاره است به سركشی و شدت یورش او و این اصطلاح است برای اسب سركش كه به لجام قوی و سخت نیاز دارد، و نیز ثقلت و طاته كنایه است بر بسیاری قدرت او در زمین و فشار او بر مردم. و مناسبتر این است كه این

بیان اشاره به عبدالملك بن مروان باشد كه از چگونگی احوال و طغیان و سركشی او در روی زمین، پیش از این سخن رفته است. برای فتنه لفظ عض (گزیدن) را استعاره آورده است، زیرا فتنه و گزیدن، هر دو با سختی و درد توام می باشند، و با ذكر انیاب (دندانها) برای فتنه و ابناء (فرزندان) برای مردم، این استعاره را ترشیح داده و تكمیل فرموده است، و نیز واژه موج را برای جنگ استعاره آورده، و این كنایه است از درهم ریختگی ناشی از كشتارها و بیم و هراسهایی كه جنگ به همراه دارد، و برای روزها واژه كلوح را ذكر فرموده كه اشاره است به شدت بدیها و سختیهایی كه در آن روزها دیده می شود به مانند كسی كه ترشرویی بسیار از خود نشان دهد. همچنین واژه كدوح استعاره است بر مصیبتهایی كه در آن روزگار روی می دهد و مانند شب، تیره و تار است واژه زرع استعاره است برای كارهای او، و لفظ ایناع (رسیدن میوه) كنایه است بر زمانی كه سركشی و طغیان او به نهایت برسد، و واژه شقاشق و بروق استعاره است بر حركات هولناك و سخنان دهشتناك او، همانند ابری كه با رعد و برق همراه باشد. فرموده است: عقدت رایات الفتن المعضله. یعنی: این فتنه، هنگامی كه پدید آید، فتنه ها و آشوبها و بی نظمی بس

یاری را به دنبال خود خواهد آورد، پدید آمدن این فتنه ها را به روآوردن شب تار تشبیه فرموده است، وجه مشابهت این دو این است كه همان گونه كه در شب تاریك نمی توان راه به جایی برد، در این فتنه و آشوب نیز نمی توان به حق راه یافت، همچنین آن را به دریای متلاطم تشبیه فرموده است. و این به سبب بزرگی فتنه، و درهم ریختگی طبقات مردم است كه گروهی گروه دیگر را واژگون و نابود می سازند، به همان گونه كه امواج دریا بر یكدیگر فرود می آیند و بر چهره هم سیلی می زنند. سپس اشاره فرموده است به آشوبها و مصیبتهایی كه پس از این كوفه را فرا می گیرد، چنان كه مطابق نوشته تاریخ نویسان حوادث بسیار و فتنه های زیادی در آن روی داد كه از جمله آنها فتنه حجاج و مختار بن ابی عبیده و جز اینهاست، و نیز دو واژه عاصف و قاصف را كه به بادهای سخت گفته می شود استعاره فرموده است و این به مناسبت وزیدن تندباد حوادث بر مردم این شهر است. فرموده است: و عن قلیل تلتف القرون بالقرون... تا آخر. یعنی: بزودی نسلها و امتها به یكدیگر ملحق می شوند، و مراد از التفاف برخی به برخی دیگر اجتماع آنها در اندرون زمین است، و واژه های حصد (درو كردن) و حطم (پایمال كردن) را برای حالت م

ردم استعاره فرموده است چون حالت آنها با زرع و كشت مناسبت دارد به این معنا كه زراعت هنگامی كه سر پا است درو، و پس از آن كوبیده می شود، در این جا حصد كنایه از مرگ و كشتار مردم است و حطم نابودی و متلاشی شدن اعضای آنها در خاك است. باید دانست كه در الفاظ خطبه دلالت روشنی بر این كه مراد از ضلیل معاویه است وجود ندارد، بلكه احتمال دارد منظور شخص دیگری باشد كه پس از این در شام ظاهر شود، چنان كه گفته شده منظور از آن سفیانی دجال است اگر چه ظن غالب احتمال نخست است، و توفیق از خداست.


صفحه 15، 15.